سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 93/9/28 | 8:4 صبح | نویسنده : گل های کلاس دوم تجربی

خب امروز هم بعد از کلی خاطره اومدم. یه چند روزی نبودم به خوبی خودتون ببخشید. دیروز ساعت اول شیمی با خانم حسینعلی زاده داشتیم. که با صحبت های مکرر بچه های  درسخون کلاس ما نتونست درست درسشو بده و هی مجبور بود با ماژیک بزنه رو تابلو که بچه ها رو ساکت کنه. و در آخرم ساعت 20 دیقه به 2 کلاسو تموم کرد و رفت. همه هم از خداشون شد. ساعت دوم هم با خانم بهزادی جغرافیا عمومی داشتیم که خداروشکر نیومده بود. خخخخخخ . با سپیده و سینیتا و فاطمه تو حیاط میچرخیدیم و دیر رفتیم سر کلاس و همه هم شلوغ میکردن و چون روز پنجشنبه اکثر پایه ها کلاس ندارن فقط خانم بازماندگان تو دفتر بود. و ما رفتیم که ازش اجازه بگیریم که بریم برای ساعت بعدش که دفاعی امتحان داشتیم بخونیم که نذاشت و گفت برین تو کلاستون. رفتیم تو کلاس بچه ها اصلا انگار نه انگار که امتحان دارن و داشتن با گوشی از خودشون عکس میگفرتن. خخخ( یه همچین بچه های درسخونی هستن این پزشک های آینده)

خلاصه به هر جون کندنی بود این ساعتو پشت سر گذاشتیمو ساعت سوم وقت موعد فرا رسید و ما امتحان داشتیم. و تقلبای بچه ها شروع شد. از سه نفر کتاب گرفت که زیر برگه امتحانیش گذاشته بود. خ




تاریخ : یکشنبه 93/9/23 | 1:39 صبح | نویسنده : گل های کلاس دوم تجربی

سیلام عزیزام بعد از چند مدت کیلی کوتاه دوباره اوووووومدم....امروز تو مدرسه مون سفره حضرت رقیه پهن کرده بودن.پذیرایی و کارش به عهده سوم تجربی ها بود.سپیده هم قرار بود حلوا بیاره یادش رفته بود....خخخخخخ اخه از بس مشغله فکریش زیاده.یه مداح هم اورده بودن ...(فکر کنم مامان شبنم سالاری بود!)من و سپیده و فاطمه و زهرا و آمنه کنار هم نشسته بودیم.مداح که شروع به خوندن کرد منو سیپیده و فاطمه اشکامون ریخت پایین...(بخاطر اینکه خیلی دلمون نازکه)خلاصه ما گریه میکردیم ،زهرا کهزادی و آمنه حیدری ی چیز به هم میگفتن میخندیدن...معلم هامون هم اومده بودن.روبرو ما نشسته بودن مداح گفت پاشیم ک سینه بزنیم وقتی بلند شدیم شروع به خوندن کرد  سپیده هم هی گریه میکرد معلم هندسه مونم خانم امانی هی نگاش روی ما بود.معلم شیمی مون خانم حسینعلی زاده هم مثه لات ها سینه میزد....دیگه سرتون رو درد نیارم مداح ک نوحه خونیش تموم شد پذیرایی رو شروع کردن همه حلوا اورده بودن،زهرا احمدی هم حلوا درست کرده بود تو اتاق خانم بازماندگان یادش رفته بود بیاره بلاخره هرجور شد رفت اورد...یه کوچولو منو سپیده برداشتیم خوردیم خوشمزه درست کرده بود..دیگه هم وقتی قشنگ دلی از عزا دراوردیم رفتیم کلاس خانم حسینعلی زاده هم درس داد.زنگ اخرم که با خانم صفایی داشتیم باهامون نمونه سوال کار کرد.....منم برم  تمرین کنم (اخه خیلی درس خونم،ناسلامتی میخوام دکتر بشم )...


فعلا بابای






 




تاریخ : دوشنبه 93/9/10 | 7:6 عصر | نویسنده : گل های کلاس دوم تجربی

امروز آزمون پیشرفت تحصیلی زیست شناسی داشتیم. برای اونم بچه ها تقلب کردن. دبیر فیزیکمونم خانم صفایی خندش گرفته بود و دیگه چیزی نمی گفت برای تقلب نکردن. خخخخخخخخخخخخخخخ




       

  • دنیای اس ام اس | سامان | اخبار
  • دانلود آهنگ جدید